توضیحات کامل :

جاذبه هر رویكرد مدیریتی، انتظار رهنمون شدن به سود بیشتر برای مؤسسه است. این، به ویژه درباره نظام مدیریت استراتژی با تأثیر عمده‌ای كه بر تدوین و اجرای برنامه‌ها دارد، صادق است.

مجموعه‌ای از مطالعات انجام شده درباره سازمان‌های كسب و كار ، تأثیر فرآیندهای مدیریت استراتژیك را بر نتیجه نهایی اندازه‌گیری كرده‌اند. یكی از نخستین مطالعات عمده توسط آنسوف و همكاران در سال 1970 اجرا گردید.

در بررسی 93 مؤسسه تولیدی آمریكایی، پژوهشگران دریافتند كه برنامه ریزان رسمی كه از رویكرد مدیریت استراتژیك استفاده می‌كرده‌اند، بر حسب معیارهای مالی كه فروش، دارایی‌ها، قیمت فروش، درآمد هر سهم و رشد درآمد را اندازه می‌گرفت، نسبت به مؤسسات بدون برنامه‌ریزی، موفقیت بیشتری كسب نموده بودند. برنامه‌ریزان همچنین در پیش‌بینی نتیجه فعالیت‌های عمده استراتژیك دقت بیشتری داشتند.

دومین پژوهش پیشاهنگ توسط تیون و هاوس در سال 1970 چاپ شد كه 36 مؤسسه در شش صنعت مختلف را مطالعه كرده‌ بودند. انها دریافتند كه برنامه‌ریزان رسمی در صنایع نفت، غذایی، دارویی،فولاد، شیمیایی و ماشین‌آلات بطور قابل ملاحظه‌ای از مؤسسات بدون برنامه در همان صنایع پیشی گرفته بودند. به علاوه، برنامه‌ریزان، عملكرد خودشان را به میزان معتنابهی بعد از پیاده‌كردن فرآیند رسمی در مقایسه با عملكرد مالی در سالهای بدون برنامه‌ریزی، بالا برده‌ بودند.

بعداً ( 1972) هارولد از تكرار بخشی از پژوهش تیون و هاوس درباره شركتهای دارویی و شیمیایی گزارش داد. یافته‌های او مطالعه پیشین را تأیید كرد و در واقع نشان داد كه تفاوت میان عملكرد مالی مؤسسات با برنامه‌ریزی مؤسسات بدون برنامه‌ریزی در طول زمان افزایش یافته بود.

در 1974 فولمر و رو ، مطالعه‌ای از تجربه مدیریت استراتژیك 386 شركت طی 2 سال منتشر كردند. نویسندگان دریافتند كه مؤسسات تولیدكننده كالاهای بادوام، با مدیریت استراتژیك از مؤسسات بدون مدیریت استراتژیك از مؤسسات بدون مدیریت استراتژیك مؤفق‌تر بودند. مطالعه شركتهای تولیدكننده كالاهای مصرفی و خدمات را شامل نمی‌شدـ احتمالاً به این دلیل كه پژوهشگران، فكر می‌كردند كه مدیریتی استراتژیك در این موسسات پدیده جدیدی است و نتیجه آن كاملاً روشن نشده است.

در 1974 شوفلر و همكاران نتیجه مطالعه‌ای طراحی شده برای اندازه‌گیری تأثیر مطالعات بازار بر سود را منتشر ساختند. این پروژ اثرات برنامه‌ریزی استراتژیك را بازده سرمایه در برمی‌گرفت. پژوهش به این نتیجه می‌رسد كه بازده سرمایه بیش از اینكه تحت تأثیر سهم بازار، تراكم سرمایه وتنوع فعالیت بود. پروژه كامل كه 37 متغیر عملكرد را شامل می‌شد، نشان داد كه تا 80 درصد پیشرفت ممكن در سودآوری مؤسسه از طریق تغییر در جهت استراتژیك شركت حاصل شده بود.

مطالعه دیگری درباره تأثیر گسترده توسط كارگر و مالیك در 1975 گزارش شد. پژوهش ایشان كه 90 شركت آمریكایی را در پنج صنعت در برمی‌گرفت، نشان داد كه عملكرد شركتهایی كه از برنامه‌ریزی استراتژیك بلندمدت استفاده می‌كردند برحسب معیارهای معمول مالی به میزان قابل توجهی بهتر از شركتهایی بود كه برنامه‌ریزی رسمی داشتند.

سرانجامدر حالی كه بیشتر مطالعات، مدیریت استراتژیك را در شركتهای بزرگ آزمون كردند، گزارشی در سال 1982 نشان داد كه برنامه‌ریزی استراتژیك تأثیر مطلوبی عملكرد كسب و كارهای كوچك داشته است. رابینسون پس از مطالعه 101 مؤسسه چك خرده‌فروشی خدماتی و تولیدی ظرف مدت 3 سال ، دریافت شركتهایی كه از برنامه‌ریزی استراتژیك استفاده می‌كردند، بهبود قابل توجهی از نظر فروش، سودآوری بهره‌وری نسبت به مؤسساتی كه فعالیت سیستماتیك برنامه‌ریزی نداشتند به دست آورده بودند. الگوی كلی نتیجه‌های حاصل از هفت مطالعه،‌ارزش مدیریت استراتژیك را بر اساس معیارهای مختلف مالی به روشنی نشان می‌دهد. بر پایه شواهدی كه در دست است،سازمان‌هایی كه رویكرد مدیریت استراتژیك را به كار می‌برند، بطور منطقی و جدی انتظار دارند كه سیستم جدید، عملكرد مالی آنها را بهبود بخشد.

فهرست مطالب

مقدمه 1

ابعاد تصمیمات استراتژیك 6

رسمیت درمدیریت استراتژیك 11

انواع ساختارهای مدیریت استراتژیك 13

ویژگیهای تصمیمات مدیریت استراتژیك 14

جریان تعامل و تكرار فرآیند استراتژیك 17

مزایای مدیریت استراتژیك 18

خطرهای مدیریت استراتژیك 19

اهمیت استراتژی و فواید آن برای موسسه 23

تعریف و هدف مدیریت استراتژیك 26

ویژگیهای مدیریت استراتژیك 27

استراتژی های جهانی و چند ماهیتی 34

تعریف مدیریت استراتژیك 36

مزایای مدیریت استراتژیك 38

تطبیق دادن ساختار با استراتژی 40

رابطه بین ساختار و استراتژی از نظر چاندار 42

ساختار مبتنی بر واحد تجاری استراتژیك 44

منابع 46